-
نمیدونم
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 23:33
دیروز ،امروز نمیدونم چرا منتظر حرفی،پیامی بودم از جانب تو. تمام این دو روز ساعت به ساعت برام تکرار میشد تمام این دو روز لحظه به لحظه همه چیز توی زهنم تکرار شد همچیز اشک شد چکید روز صورتم همچیز. چشمات فراموشم نمیشد لحظه های که سر برمیگردوندم میدیدم نگاهم میکنن با اشتیاق با یه لبخند خوشگل گوشه لبت. دستای مهربونت وقتی...
-
تو مثل هیچکس
جمعه 16 مهرماه سال 1389 13:38
سلام فقط واسه سلام کردن به تو هیچوقت بهونه لازم ندارم. پاییز گوارای وجود نازنینت نازنین من. هر روز روز تولد توست،هروقت برگی می فتد مرغی بال باز میکند،غنچه سپید گلی عاشق،عکسش را در آب برکه ای زلال میبیند و خود را نمیشناسد.هروقت آسمان بغض میکند باران گلوی شعمدانیهای صورتی را که کم کم رنگ می بازند به هوای آمدن تو تازه...
-
شکست
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 15:15
یک هفته پیش بود که با یه نگاه برگشتم به چند ماه قبل به اخرین وداعی که دیگه سلامی نداشت انگار فرار میکردیم هر دو از نگاه انگار هر دو بلندتر میخندیدیم که صدای همو بیشتر بشنویم تمام مدت اروم و بی صدا از زیر چشمی نگاهت میکردم و تو انگار... چقدر از این دیدار فراری بودم که اتفاق نیفته ولی افتاد دل شوره اون روز توی وجودم...
-
سبز سبزم ریشه دارم در زمستان هم بهام
جمعه 21 خردادماه سال 1389 18:45
امروز تولدم بود تولدم مبارک روز غمگینی بود.خیلی ها یادشون رفته بود امروز تولد منه.یه نفرم یادش بود که انتظارشو نداشتم. خلاصه که تموم شد. فردا 22 خرداده.واسه ما روز خوبی بود چون خودمون رو به همه دنیا ثابت کردیم به همه فهموندیم کیا دارن بهمون ظلم میکنن. یک سال گذشت و امسال 22 خرداد ایران حکومت نظامیه چون اونا به قول...
-
یک شب قبل
جمعه 21 خردادماه سال 1389 00:14
نوشته شده در پنجشنبه 20 خرداد دیر آپ شده. امشب آخرین شب 20 سالگی منه چند روز پیش اولین تار موی سپید رو لای موهام پیدا کردم و از بیخ کندمش. 20 سالگی من پر فراز و نشیب بود.همسر بودن رو تجربه کردم تجربه ای که خیلی شیرین و لذت بخش بود و در عین حال خیلی تلخ. ولی تجربه خوبی بود حداقل به این رسیدم که برای همسر شدن هیچ چیز...
-
خرداد ۸۸
سهشنبه 11 خردادماه سال 1389 00:09
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست. بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاریست. عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست. بلکه پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترین حالت شکسته. یک سال گذشت برای مردم این آب و خاک با هزار اتفاق با خون با غارت با خون ریزی با شهادت با گلای پرپر با نداها با سهراب ها با اشکان ها و با هزاران گلی...
-
جاده عمر
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1389 14:35
ته این جاده به کجا میرسه؟ تا حالا شده فقط یک بار توی زندگیتون حس کنید رسیدید به اونجای که باید باشید؟ تا حالا شده از موقعیتتون از بودنتون از گذشتتون از کارای که کردین لذت ببرید؟ تا حالا شده حس کنید دقیقا اونجای هستید که چند سال پیش دوست داشتید باشید؟ واسه من نه تا حالا نشده. همیشه فکر میکردم وقتی 20 سالم بشه به نصف...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 23:59
وقتی میومدم تو گفتم الان کلی همه سوال پرسیدن که چرا نیستم و کجا بودم ولی حتی دریغ از یک سوال توی این دنیای مجازی هم کسی نگرانم نشد،حتی یادم هم نکرد منم و دنیای پر از تنهایم
-
پرتقال ملس
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 17:12
هنوز خوب یادمه.اون شب اون ساعت هق هق من و تو که صداتو نمیشنیدم ولی میخوندم حرفاتو تو که مینوشتی گریه نکن گریه احمقانه ترین کاریه که میتونی بکنی تا صبح کنارم بودی تا فقط تو بودی لحضه های که هیچ کس رو توش سهیم نکردم تا غرورم رو واسه خودم نگه داره کنار تو میشکستم خورد میشدم و تو آروم آروم تکه های وجودم رو جمع میکردی تا...
-
عشق
جمعه 28 اسفندماه سال 1388 19:24
بد جوری عاشق شدی؟ چی شده رفیق!طرف گذاشته رفته یا ازت جدا شده؟هر بهونه ای هست،بذار باشه مهم اینه که رفته و حالا جاش خیلی خالیه...شایدم میگی بهت جواب رد داده.اولش خاطر تو میخواستم تا همین یه ماه پیش برات تب میکرد.هر روز تلفن،قربون صدقه،کادو و هزار راه و روش واسه تو سر هم میکرد تا مونسش بشی.ولی یهو غیب شد.نه تلفنی نه...
-
سلام
جمعه 21 اسفندماه سال 1388 00:48
دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است، تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود. پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد، داد زد و بد و بیراه گفت، خدا سکوت کرد، جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سکوت کرد، آسمان و زمین را به هم ریخت، خدا سکوت...