آه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم نه به فکرم که رشته پاره کنم نه بر آنم که از تو بگریزم همه زرات جسم خاکی من از تو ای شعر گرم در سوزند آسمانهای صاف را مانند که لبالب ز باده ی روزند با هزاران جوانه میخواند بوته نسترن سرود تو را من تو را در تو جستجو کردم نه در آن خوابهای رویایی در دو دست تو سخت کاویدم پر شدم پر شدم ز زیبایی پر شدم از ترانه های سیاه پر شدم از ترانه های سپید از هزاران شراره های نیاز از هزاران جرقه های امید حیف از آن روز ها که من با خشم به تو چون دشمنی نظر کردم پوچ پنداشتم فریب تو را ز تو ماندم تو را هدر کردم غافل از آن که تو به جایی من همچو آبی روان که در گذرم گمشده در غبار شون زوال ره تاریک مرگ میسپردم آه ای زندگی من آینه ام از تو چشمم پر از نگاه شود ورنه گر مرگ بنگرد در من روی آینه ام سیاه شود عاشقم عاشق ستاره صبح عاشق ابرهای سرگردان عاشق روزهای بارانی عاشق هر چه نام توست بر آن میمکم با وجود تشنه خویش خون لحظه های ترا آنچه از تو کام میگیرم