روزی روزگاری یه دختری

زندگی صحن هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

روزی روزگاری یه دختری

زندگی صحن هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

تو مثل هیچکس

سلام 
فقط واسه سلام کردن به تو هیچوقت بهونه لازم ندارم.
پاییز گوارای وجود نازنینت نازنین من.
هر روز روز تولد توست،هروقت برگی می فتد مرغی بال باز میکند،غنچه سپید گلی عاشق،عکسش را در آب برکه ای زلال میبیند و خود را نمیشناسد.هروقت آسمان بغض میکند باران گلوی شعمدانیهای صورتی را که کم کم رنگ می بازند به هوای آمدن تو تازه میکند و هر وقت می آیی و دلم میخواهد که بمانی.
زیبای من،ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانه آوردن هر بهانه دیوانه برق نخستین نگاه توام با یک جور بی تابی از نوع بی بازگشتش.
می دانی که چه میگویم تنها تو میدانی،دیگران اگر بخواهند بدانند هم نمیتوانند.فدای انعکاس فروغ بی نظیر چشمان روشن معصومت،محض خاطر تولدت از آن جواب هایی برایم بنویس که جادو میکند.
دلم تنگ است برای خودت،تولدت،جادویت،سرزنشت هر چه جز سفرت...
بگذار پرنده سرگردان نگاهم در پناه آلاچیق مژگان مجنونت تا ابد احساس آرامش کند و آتش عطشم را با جرعه ای که هیچکس هرگز از هیچ چشمه ای ننوشیده ،خاموش نه،شعله ور ترش کن.
من کلبه خوشبختی ترا روزی با گلهای شوقم فرش خواهم کرد
برایت سایبانی از جنس پناه پروردگار خواهم ساخت
قشنگ ترین لحظه هایم را به پای ساده ترین دقایقت خواهم ریخت 
شمارش معکوس خود را برای به دنیا آمدنت آغاز کرده ام:
تولدت را تبریک می گویم،دیر نیست روزی که همه به قول سهراب ترا به هم تبریک می گویند.نازنینی حرف قشنگی برایم نوشت با یاد او برای تو مینویسم:


لمس بودنت مبارک نازنین من.


(ببخشید مامی من بلد نیستم مثل تو قشنگ بنویسم)

((دیر شد ببخشید متن آماد بد چند روزه که آمادس اینترنتم خراب شد تا همین الان ببخش دخترک رو مامی مهربونم))

سبزترین بهار تقدیم تو باد
آواز خوش هزار تقدیم تو باد
گویند لحظه ایست روییدن عشق 
آن لحظه هزاران بار تقدیم تو باد

پی نوشت:امروز تولد کسی که یه دنیا واسم عزیزه.تولد کسی که یه عالمه دلم واسش تنگ شده دلم میخواست الان پیشم بود میتونستم با یه ماچ محکم بغلش کنم و بهش بگم تولدت مبارک عزیزم.

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا شنبه 17 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://zibayeirani2.blogfa.com

چند بار خواندم ؟؟؟ نمی دانم ...
شاید به انداه ی همه ی لبخند هایی که برای مامان زدی و دلش را زیر و رو کردی. دلم تنگ بود، تنگ همین کلماتت. تنگ همین مامان مامان گفتنت. تنگ اینجور بی تابی ات. دلم هوای نگاه را داشت. همین نگاهی که پر کرده بودی بین سطور. دوستت دارم
اونقدر که هیچ مادری دخترکش رو اونقدر دوست نداشته. اونقدر دوستت دارم که میتونم چشمام رو ببندم و تصورت کنم میان بازو هام که می خندی ...
همیشه بخند
برای مامان همیشه بخند که میدانی اگر لبخند تو نبود مادر عطای این زندگی را به لقایش بخشیده بود
دوستت دارم
هزار بار دوستت دارم هستی من

پیرانسال سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ http://piransal.blogfa.com/


تولدش مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد