روزی روزگاری یه دختری

زندگی صحن هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

روزی روزگاری یه دختری

زندگی صحن هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

شکست

یک هفته پیش بود که با یه نگاه برگشتم به چند ماه قبل

به اخرین وداعی که دیگه سلامی نداشت

انگار فرار میکردیم هر دو از نگاه

انگار هر دو بلندتر میخندیدیم که صدای همو بیشتر بشنویم

تمام مدت اروم و بی صدا از زیر چشمی نگاهت میکردم

و تو انگار...

چقدر از این دیدار فراری بودم که اتفاق نیفته

ولی افتاد  دل شوره اون روز توی وجودم برای اولین بار تجربه میکردم

نگاه همه با همیشه فرق داشت نمیدونم تو از اومدن چه برداشتی کردی ولی من اومدم چراشو هنوز خودمم نمیدونم شاید فقط به خاطر یه دیدار دیگه بود 

وقتی دیدمت باز دستام به یاد اون شب سوخت باز دستام لرزید باز دلم کنارتو بودن و فریاد زد باز چشمام پر از اشک شد ولی نزاشتم بچکه باز همه خاطرهای از جلوی چشمام گذشت.

و تو بی تفاوت تر از همیشه بی خبر از دل من چند قدم بالاتر از من نشستی

فکر میکنم اصلا منو ندیدی